۱۳۹۰ خرداد ۲۴, سه‌شنبه

تقدیم به روح بزرگ هدی صابر و همه ی آنانی که جان پاکشان فدای راه آزادی میهن شد




نمیدونم این روزهای سیاه با این همه خبر های بد ؛ این روزگاری که پلیدی و زشتی با تمام توان هجوم آورده به لحظه های ناب زندگی ما رو چطور باید وصف کرد 
به این آسونی خبر مرگ عزیزترینهای میهن در فاجعه بار ترین شرایط رو می شنویم و آسون شده برامون بی تفاوتی  ؛ به هر طرف نگاه میکنیم رد پایی از ستم ؛ خون ؛ دروغ ؛ ریا و فریب ؛  زندانی شدن نور و خاموشی صدا ..  سکوت و بغض و کینه و خشم . و پرپر شدن لحظه های ناب زندگی هامون و قربانی  شدن  زیبایی به پای پلیدی ؛  خرد در پای جهل ،  عشق در پای نفرت و فریاد در پای سکوت و غفلت  ....  روزگار غریبی است روزگار ما ....روزگار پرواز بلند ما تا اوح سقوط  

و در این بی نفتی چراغهای معرفت و خاموشی ترانه های زندگی ، روزنه ای  از نمیدانم کجا هنوز  نور بر قلب سرگشته ی من می تابه و تلنگری خنک به احساسم ..به گمانم  همینه که بهش میگیم امید .. و به گمانم منبع این نور حدا از همه ی این سیاهی ها و غم ها نیست . کسانی مشعل بدست دارند هنوز 

 کلافه ام  از غصه ی از دست دادن هاله و عزت و حالا هم هدی صابر . و در این اندیشه که چه حکمتی است در این که پاک ترین ها و عزیز ترین های میهن چنین فاجعه آمیز پر میکشند ولی جنازه های آنها هم آخرین تیر اعتراضشون  میشه بر پیکره ی ستم و  این همه ترس  در هیبت خشن قلدران میندازه و باز  مظلومانه حتی حقوق  پس از مرگ آنها هم سلب میشه ولی  نامشون بلندتر و دشمنشون خارتر ....    در این کلافگی به یاد این ترانه افتادم  و بارها با تمام جان شنیدمش . این احساس مشترک رو با شما تقسیم میکنم 
این ترانه ی زیبا و پرخاطره تقدیم به همه شما یاران . کمی فارغ از روزمرگی نفسی بگیریم و در سکوت قلبمون رو باز کنیم و فقط به طول این ترانه  به یاد همه ی بزرگان و  عزیزان از دست رفته که برای سربلندی و آزادی میهن جان عزیزشون رو فدا کردند باشیم 

سپاس از شما 

اجرای جدید و بسیار زیبا  با همراهی  فرامرز اصلانی و داریوش

عشق به شکل پرواز پرنده است ، عشق خواب یه آهوی رمنده است 
من زائری تشنه زیر باران ؛ عشق چشمه آبی اما کشنده است 
من می میرم از این آب مسموم،
 اما اون که مرده از عشق تا قیامت هر لحظه زنده است   
من می میرم از این آب مسموم ، 
مرگ عاشق عین بودن اوج پرواز یک پرنده است 

تو که معنای عشقی به من معنی بده ای یار ؛
دروغ این صدا رو به گور قصه ها بسپار 
صدا کن اسمم رو از عمق شب از نقب دیوار 
برای زنده بودن دلیل آخرینم باش ,
منم من بذر فریاد ، خاک خوب سرزمینم باش ،
 طلوع صادق عصیان من ،  بیداری ام باش 

عشق گذشتن از مرز وجوده ، مرگ آغاز راه قصه بوده 
من راهی شدم نگو که زوده ، 
اون کسی که سرسپرده مثل ما عاشق نبوده  ،
 اما اون که عاشقونه جون سپرده هرگز نمرده 


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر