۱۳۹۰ خرداد ۳۰, دوشنبه

ندای ایران ، ندای آزادی ، یاد ونامت با نام ایران بلند و جاویدان باد

و امروز سی خرداد .... که پرواز ندای ایران ، جهان را به تماشا کشید 


نداجان 

یاد تو بر بلندای الوند و دماوند و سهند و سبلان 

برای بیداری نسلهای خفته 

تا ابد 

ندای ایران و ندای آزادی خواهد بود .

و من تا روز آزادی؛ که تصویرزیبا و نام پاک تو و هم پروازانت را 
بر میادین شهر بیاویزم 

هرگز شمع سبز امیدم را خاموش نخواهم کرد 

حتی اگر در این وانفسای فراموشی تنها ترین باشم .

روز پرواز و آزادی ات مبارک 


به یاد ندا و همه ی جانباختگان روزهای خوب فریاد ،  بیداری یک دقیقه به پا خیزیم و سکوت کنیم 








۱۳۹۰ خرداد ۲۵, چهارشنبه

آن مرد ، مُرد


میگویند روز مرد است !
کدام مرد ؟ کدام روز ؟
با همه احترامم به علی ، یکی از نگون بختی های این مرز و بوم اینکه آخوند و روشنفکرش با تحریف تاریخ از یک شخصیت هرچند نیک عرب اسطوره سازی کردند برایمان و روز میلادش شد روز مرد آن هم فقط در سرزمین ما و حتی نه اعراب !!
به من تبریک نگو دوستم .
مردانگی در این سرزمین از روزی که جای رستم و سیاوش و فردوسی و آرش و بابک و فریدون و کاوه و پوریا و دیگر اسطوره هایمان را علی ، مرد عرب پر کرد بر بادرفت . همان علی که خدعه اش آخرین سنگر ایران در نهاوند را در برابر غارت تازیان فرو ریخت .
 دیگر نه آسیابهایمان سنگ زیرین دارد و نه خانه هایمان مرد .
 مردانمان یا در زیر خاکند یا پشت میله یا در تبعید یا اسیر لقمه ای نان یا گرفتار بار سنگین جهل ... یا خموش و سردرگریبان در پناه امن خانه گرفتار .
در روزگار نامردی مرا شرمنده ی تبریک های خنده آورت نکن که بجز طعن و کنایه نیست ..
برای کودکانم بنویس : مرد مُرد ! آن مرد در خیابان مُرد ! آن مرد در زندان است !   آن مرد در زندان مُرد  !!

و اینک 25 خرداد ....روزی که از کف خیابان انسان جوشید




به همه ی آنان که میگویند 22 خرداد هیچ اتفاقی  نیافتاد :

مگر قرار بود چه چیزی رخ دهد ؟ مگر بنا کرده ایم یک روزه و انقلاب گونه و پر هزینه و طومار رژیم را بپیچیم ؟ مگر بجز راه صبر و پایداری ، استقامت و امیدواری  ، هوشیاری و حضور و همبستگی برای گزار کم هزینه داریم ؟  درست است ، نتوانسته ایم مثل سال 88 و 25 بهمن 89 ، فریادهایمان را علنی کنیم ولی باور کن 22 خرداد هم یک روز تاریخی و یک پیروزی برای ما بود . علاوه بر حضور پرتعداد و برق شادی و امیدی که در نگاهها بود و ترس و وحشتی که در دل مزدوران ، روح خیابان و شهر در تسخیر ما بود . حکومت را مدتهاست در اذهانمان ساقط کرده ایم و این سقوط حقیقت دارد و رخ داده است . و حضور ما حتی در راهپیمایی های سکوت همچون 22 خرداد همچنان این موضوع را به خودمان ، حکومت و جهان یادآور می شود . شهر امنیتی شد و بار دیگر زندان ایران پادگان شد . رسوایی حکومت را دست کم نگیریم و به تجربیات هسته های مقاومت در کشورهای دیگر در طول تاریخ اعتماد کنیم و دل به ادامه ی این راه ببندیم  و مطمئن باشیم حاصلش پیروزی است . صبر تلخ است ولی میوه اش شیرین .  جنبش ما جنبش زندگی است نه جنبش مرگ . خیزش مهر و راستی است بر ضد دور باطل خشونت و دروغ . ما ایران را آباد و ازاد برای زندگی شاد و امیدوارانه می خواهیم ، با مهر کنار هم .




هموطن ، امروز سالگرد پرشکوه ترین روز تاریخ ایران است که بدون هیچ اعراقی بزرگترین راه پیمایی جهان در سکوت و با فرهنگ و مدنیت تمام در تهران برگزارشد .  به یاد آوریم شکوه آن روز را که زبانی و قلمی وصفش نتوانست . آن روز هم ترس بود ، تهدید بود ، ولی حضور همه ی ما در کنار هم همه ی معادلات را بهم ریخت . جمعیت از زمین می جوشید و  پیوند ما به همه ی ما امنیت داد . هرچند در پایان سگان تازی که به وحشت افتاده بودند و قدرت رویارویی نداشتند در گوشه ای هموطنانمان را از عقده های برون افتاده ی خود خونین کردند . 
امروز هم حضور همه ی ما به هر شکل که میتوانیم ، با رعایت شرایط  این روزها و تمام نکات ایمنی ، درکنار هم بدون شک تحمیل هزینه ی سنگین دیگری بر حکومت دجال تحمیل خواهد کرد و همچنین پایه های استواری ، مقاومت و اتحاد و امیدواری ما را محکم تر . شاید دیگر 25 خرداد و روزهای پس از آن تا 30 خرداد که 6 روز راهپیمایی های میلیونی برگزار کردیم ( و این در هیچ یک از انقلاب ها و اعتراضهای منطقه  حتی در انقلاب ایران سابقه نداشته است )  به این زودیها تکرار نشود ولی بدون شک برگزاری مراسم بزرگداشت آن روز تاریخی  اثری شگرف برای همه ما و ایران دارد .


متاسفانه کنترل و فشار رسانه ای سنگینی در جهت عدم پوشش بیانیه ها و اخبار مربوط به اعتراض های امروز و روزهای آینده وجود دارد. این کنترل دایره وسیعی از وب سایتها تا کانال های تلویزیونی فارسی زبان خارج از کشور و فعالان سیاسی را شامل می شود. گروهی از سردمداران و مسببان این وضعیت عوامل وابسته به حکومت و گروهی دیگر گروههای سیاسی علاقمند به آشتی بی قید و شرط با همین حکومت هستند. این جریانها پس از دستگیری موسوی و کروبی گویی به آرزوی دست نیافتنی خود پس از دو سال رسیده اند و با کمک عوامل خود در این وب سایتها و تلویزیونها بی مهابا در جهت منافع شخصی خود تیشه به ریشه این جنبش می زنند
توصیه ما این است: شک نکنیم که حضور وسیع ما در اعتراض ها هم می تواند باعث پیوستن بیشتر و بیشتر دوستان دیگر شده و هم این جریانها را به دنبال مان بکشد. پس بیشتر از هر مساله دیگر به باور خود اطمینان کنیم و بدانیم رهبران سبز و شورای منتسب از سوی آنها تا پایان این راه در کنار ما هستند، از جنس ما هستند و مانند ما می اندیشند.  آینده را ما می سازیم نه هیچ فرد یا گروه منفعت طلب. امروز و فردا در خیابان مانند روزهای خرداد 2 سال قبل ما را با علامت دستهای مان به نشان پیروزی بشناسید. این سیل عظیم را سر باز ایستادن نیست و این دلهای بی تاب را سودای به جر رهایی و حقیقت. با هر ابزاری که داریم اطلاع رسانی کنیم و توان شبکه ای خود را دست کم نگیریم که بیش تمامی دستگاه تزویر دیگری کارا و توانمند است. به سوی پیروزی
فراموش نکنیم  شهدای 25 خرداد را ، آسیب دیدگان حمله ی شب قبلش به کوی دانشگاه را ، میر حسین و شیخمان که به حق پای حرفشان ایستاند و پشتشان به حکومت کردند و  به راه مردم ماندند و تمام اسرای سبز را که در این دوسال چه زجرها تحمل نکرده اند .
پس قاصد امید باشیم و همبستگی  ، مقاومت و صبوری و حضور داشته باشیم همچنان ، سربلند و مغرور ، همچون 25 خرداد که در تاریخ خواهد ایستاد .

قرار ما امروز در تهران ، ساعت 6 میدانهای ونک ، صادقیه و توپخانه .

رنگین کمان سهم کسانی است که زیر باران می مانند .

پاینده ایران 

۱۳۹۰ خرداد ۲۴, سه‌شنبه

تقدیم به روح بزرگ هدی صابر و همه ی آنانی که جان پاکشان فدای راه آزادی میهن شد




نمیدونم این روزهای سیاه با این همه خبر های بد ؛ این روزگاری که پلیدی و زشتی با تمام توان هجوم آورده به لحظه های ناب زندگی ما رو چطور باید وصف کرد 
به این آسونی خبر مرگ عزیزترینهای میهن در فاجعه بار ترین شرایط رو می شنویم و آسون شده برامون بی تفاوتی  ؛ به هر طرف نگاه میکنیم رد پایی از ستم ؛ خون ؛ دروغ ؛ ریا و فریب ؛  زندانی شدن نور و خاموشی صدا ..  سکوت و بغض و کینه و خشم . و پرپر شدن لحظه های ناب زندگی هامون و قربانی  شدن  زیبایی به پای پلیدی ؛  خرد در پای جهل ،  عشق در پای نفرت و فریاد در پای سکوت و غفلت  ....  روزگار غریبی است روزگار ما ....روزگار پرواز بلند ما تا اوح سقوط  

و در این بی نفتی چراغهای معرفت و خاموشی ترانه های زندگی ، روزنه ای  از نمیدانم کجا هنوز  نور بر قلب سرگشته ی من می تابه و تلنگری خنک به احساسم ..به گمانم  همینه که بهش میگیم امید .. و به گمانم منبع این نور حدا از همه ی این سیاهی ها و غم ها نیست . کسانی مشعل بدست دارند هنوز 

 کلافه ام  از غصه ی از دست دادن هاله و عزت و حالا هم هدی صابر . و در این اندیشه که چه حکمتی است در این که پاک ترین ها و عزیز ترین های میهن چنین فاجعه آمیز پر میکشند ولی جنازه های آنها هم آخرین تیر اعتراضشون  میشه بر پیکره ی ستم و  این همه ترس  در هیبت خشن قلدران میندازه و باز  مظلومانه حتی حقوق  پس از مرگ آنها هم سلب میشه ولی  نامشون بلندتر و دشمنشون خارتر ....    در این کلافگی به یاد این ترانه افتادم  و بارها با تمام جان شنیدمش . این احساس مشترک رو با شما تقسیم میکنم 
این ترانه ی زیبا و پرخاطره تقدیم به همه شما یاران . کمی فارغ از روزمرگی نفسی بگیریم و در سکوت قلبمون رو باز کنیم و فقط به طول این ترانه  به یاد همه ی بزرگان و  عزیزان از دست رفته که برای سربلندی و آزادی میهن جان عزیزشون رو فدا کردند باشیم 

سپاس از شما 

اجرای جدید و بسیار زیبا  با همراهی  فرامرز اصلانی و داریوش

عشق به شکل پرواز پرنده است ، عشق خواب یه آهوی رمنده است 
من زائری تشنه زیر باران ؛ عشق چشمه آبی اما کشنده است 
من می میرم از این آب مسموم،
 اما اون که مرده از عشق تا قیامت هر لحظه زنده است   
من می میرم از این آب مسموم ، 
مرگ عاشق عین بودن اوج پرواز یک پرنده است 

تو که معنای عشقی به من معنی بده ای یار ؛
دروغ این صدا رو به گور قصه ها بسپار 
صدا کن اسمم رو از عمق شب از نقب دیوار 
برای زنده بودن دلیل آخرینم باش ,
منم من بذر فریاد ، خاک خوب سرزمینم باش ،
 طلوع صادق عصیان من ،  بیداری ام باش 

عشق گذشتن از مرز وجوده ، مرگ آغاز راه قصه بوده 
من راهی شدم نگو که زوده ، 
اون کسی که سرسپرده مثل ما عاشق نبوده  ،
 اما اون که عاشقونه جون سپرده هرگز نمرده 


۱۳۹۰ خرداد ۲۳, دوشنبه

مرور تاریخ : 23 خرداد 88 ؛ روز کودتا ، ترکیدن بغض و بهت ملت


این متن را که در پی می آید ، دو سال پیش در 24 خرداد در شرح رخدادهای  23 خرداد که روز بهت و حیرت ، روز کودتا و روز ترکیدن بغض مردم بود  ، نوشتم و صبح 24 خرداد در همین گروه (با نام پیشینش ) پست کردم . ایمیلها و اخباری که از شب 23 خرداد 88 پست میکردم را این روزها مرور میکنم . به واقع تاریخ نگاری وقایع شده و مرور آن   درست  همان حال و هوا وشرایط را زنده میکند . گاهی مرور تاریخ برای همه ی ما ضروری است . پس از دستگیری ، دوستانم به درستی گروه را با تمام آرشیوش برای جلوگیری از دسترسی بازجوها حذف کردند و به همین دلیل در دسترس شما برای مرور نیست ولی گاهی شاید بد نباشد از بک آپهای گذشته مطالبی را برایتان به اشتراک بگذارم . اگر در این خصوص نظرتان را بگویید سپاسگذار خواهم بود 



بهت و حیرت و سکوت مرگبار صبح 23 خرداد :
گرد مرده بر تهران پاشیده اند ، به ظاهر همه در حال انجام امور عادی خود هستند ولی همه می دانند که اوضاع دگر است . ظهر به مقابل وزارت کشور رفتم . جایی که دیشبش حمله شدیدی به
اعضای ستاد و طرفداران موسوی شده بود . خیابان فاطمی بسته بود و فقط عابرین اندکی پیاده می توانستند گذر کنند . گارد ویژه ، سپاه و نیروی انتظامی خیابان را محاصره و هر حرکتی را زیر نظر
داشتند . هر تجمع عادی 4 نفره به شدت با باطوم مواجه می شد . و افراد مشکوک بازجویی می شدند . از جمله خود من که به بهانه رفتن بانک میدان فاطمی آنجا بودم ولی حدود 45 دقیقه بازجویی شدم
بهانه آنها عکسهایی بود که در موبایلم از موج سبز روز و شب 20 خرداد بود .

ساعت 2 عصر اولین تجمع و راهپیمایی خودجوش از خیابان ولی عصر حد فاصل تقاطع فاطمی تا میدان گزارش شد و فیلم آن منتشر شد  .
مردم بهت زده و ساکت صبح همهمه ها را شروع کرده بودند . خبر رسید موسوی ساعت 4 در چهارراه جهان کودک خواهد بود و ازآنجا به وزارت کشور می رود .

تلویزیون ایران که از صبح اعلام کرده بود ساعت 10 صبح آخرین آمار شمارش شده و نتیجه انتخابات را اعلام می کند ، گزارش آمار را دیر به دیر اعلام می کرد . درحالی که در شب قبل نتیجه شمارش 25 میلیون رای ظرف 2 تا 3 ساعت اعلام شده بود . کندی اعلام سایر نتایج و تاخیر در آمار نهایی همهمه ها را بیشتر کرد . شایعه شد موسوی در حال مذاکره با رهبری است . همان موقع خبر کودتا  دهان به دهان می چرخید .  شبکه خبر به طرز عجیبی تا حدود 1  ساعت و نیم فقط موسیقی پخش می کرد و از بیانیه رهبر هم خبری نبود .
همان زمان به ناگاه شبکه موبایل قطع شد ، سایتها در عرض 1 ساعت یکی یکی فیلتر شدند . سایت قلم و شبکه اطلاع رسانی ستاد موسوی حتی روی فیس بوک هیچ خبری نمی داد جز بیانیه هایی که صبح منتشر کرده بود . شبکه تلفن منطقه یوسف آباد و به گفته برخی محدوده میدان ولی عصر کاملا قطع شد .
کودتا همه ابعاد خود را نشان می داد . همه تحلیلها حاکی از یک برنامه از پیش تعیین شده بود . کار تیم انتخاباتی کودتا تمام شده بود و کار تیم امنیتی شروع . بیانیه نیم بند کروبی منتشر شد .
و فایل صوتی محسن مخملباف که کودتا را تایید می کرد
اخبار به سرعت و پیاپی منتشر می شد . ساعت 4 تجمع مردم در میدان ونک که در محاصره کامل گارد امنیتی بود به اوج رسید و ناگهان موج بزرگی با وجود ضرب و شتم شدید به سمت میدان ولی عصر حرکت کرد . بهت و حیرت و خشم ساکت صبح خروشیدن گرفته بود . ناآرامیهای پراکنده در میدان هفت تیر ، خیابان عباس آباد ، تخت طاووس و میدان ولی عصر گزارش می شد و موج اصلی در خیابان ولی عصر بیشتر اوج می گرفت . گاز اشک آور حمله های ناگهانی و برق آسای گارد و ... نتوانست جلوی جمعیت را بگیرد .
ولی گارد تمام خیابانهای منتهی به خ ولیعصر را مسدود کرد تا هم از فرار موج و هم از پیوستن جمعیت خیابانهای دیگر به سیل خ ولی عصر جلوگیری کند .
درگیریها لحظه به لحظه بیشتر می شد . من به خیابان عباس آباد رفتم مقابل سینما آزادی ، گارد چهارراه وزرا را به سمت ولی عصر بسته بود . جمعیت حدود 1000 نفری شروع به شعار دادن کرد
گاز اشک آوربه شدت حالم را خراب کرده بود . گارد ناگهان حمله کرد و با تعقیب جمعیت آنان را به کوچه های اطراف پراکنده کرد . مغازه داران وزرا کرکره ها را پایین کشیدند و به مردم پناه می دادند
هر بار دوباره جمعیت بر می گشت تا اینکه با حمله آخر حتی به درون کوچه ها ی اطراف مردمی که به خانه ها و مغازه ها پناه برده بودند را تعقیب و همانجا کتک زدند .
من مشغول رسیدگی به زن باطوم خورده ای شدم که با صدایی لرزان و خفیف از درد باطوم بر کمرش گفت باردار است . اورا به اولین خانه مسکونی تحویل دادم . کمرش خورد شده بود ....
برای مقابله با گاز  اشک آور همه گاریهای زباله آتش زده شده بود و خیابان را منظره جنگی تمام عیار می داد . ماشینهای رهگذر فریاد بوقشان را به نشانه اعتراض قطع نمی کردند  ، فیلمبرداری که از میان گارد خارج شد تا تصویر مردم را ضبط کند به شدت کتک خورد و فرار کرد .


به دفترم برگشتم تا اخبار و اطلاع رسانی را پیگیری کنم . فیلم درگیریهای نقاط مختلف پشت سرهم منتشر می شد . همسر دوستم در یکی از بیمارستانهای منطقه خبر  داد سیل مجروح روانه بیمارستانهاست .  جنبش ساکت صبح دیگر جلو دار نداشت . نیروهای امنیتی کم آورده بودند و دایما نیروهای تازه نفس جایگزین می شدند . 2 ساعت بعد میدان ونک ؛ میدان ولی عصر میدانهای واقعی جنگ و خونریزی شده بود و تقریبا تمام خیابانهای اطراف نیز پر بود از جمعیت سنگ بدست و شعار گو . موج به میدان هفت تیر هم رسیده بود و خیابان کریم خان  از جام جم و تجریش و یوسف اباد هم خبرهای دگیری می رسید .
بیانیه رهبری و به ویژه آن بخشش که هشدار آمیز بود ، اعلام زمان پخش بیانیه پیروزی احمدی نژاد ، خبر حبس خانگی میرحسین و کروبی ، دستگیری اعضای جبهه مشارکت و .... خشم مردم را ده چندان کرده بود .
اعتراض ها لحظه به لحظه بیشتر می شد و ساعت 10 شب تقریبا همه در خیابانها بودند . سعادت آباد بودم ، بوق کر کننده رانندگانی که این چنین با اعتراض ها همراه می شدند ، سر های بیرون آمده از ماشینها که شعار مرگ بر دیکتاتور را با همه وجود فریاد می زدند و از همه مهمتر حلقه های گسترده ای از خانواده ها که همگی کاملا خودجوش بر دور میادین جمع شده از پیر و جوان، زن و مرد
از عمق دل فریاد می زدند تصاویری باورنکردنی و فضایی غیر قابل توصیف ایجاد کرده بود . 
آری تهران برپاخواسته و مردم بیداریشان را فریاد میکردند بر سر یک کودتا که شاید بدتر از کودتای 28 مرداد است . 
در گیریهای سعادت آباد در خیابان اصلی ، میدان کاج و میدان سرو بود . خیابانها بسته و مردم ماشینها را وسط خیابان رها کرده و به دیگران می پیوستند . در میدان کاج کار بالا گرفت و گارد ویژه فقط توانست اتصال حلقه های خیابان اصلی و سایر میادین را قطع کند .جالب آنکه مردم به طور هوشمندانه ای خود تظاهرات و شعار ها را مدیریت می کردند و از حرکت به سمت یکدیگر خودداری کرده و
فقط حلقه های جمعیت را گسترده تر می کردند . خشم و بهت مردم مثل روزهای قبل از انتخابات ، فضایی آکنده از مهربانی ، حمایت و همکاری را فراهم آورده .
نکته بسیار جالب و زیبا حضور قدرتمندانه زنان به ویژه دختران جمعیت بود که عمدتا رهبری شعارها و حتی طراحی مواضع دفاعی در برابر گارد بر عهده آنان بود . شجاعت آنان جدا مثال زدنی است
پیران و میان سالان تجربه های خود به میدان آورده بودند و همگی معترف بودند که حتی در انقلاب کور 57 چنین صحنه هایی را شاهد نبوده اند .
با وجود قطع کامل ارتباطات دهان به دهان ، برنامه گفتن الله اکبر در ساعت 11 شب همه جا پیچیده بود .
در خ سعادت آباد به تنهایی بیش از 5 هزار نفر مردم جمع شده بودند و با کندن میل گاردهای وسط خیابان از دو طرف خیابان را بسته و با وسایل ابتدایی داخل ساخنمانهای نیمه ساز گاردهای محافظ بزرگی در مقابل سربازان رژیم ایجاد کردند و در این میان شعارها یشان یک لحظه قطع نمی شد و دایم بین این دو طرف حرکت وراهپیمایی می کردند .
جالب تر از همه آنچه بود پس از ساعت 1 نیمه شب دیدم . با اتوموبیل به  محله های شمال وغرب تهران سر زدم . 
در محله های کوچک ، ساکت و آرام ( مثل محله های شهرک غرب ، پونک ، ستارخان ، بلوار فردوس ، ... ) که جوانترهاشان به مراکز اصلی تجمع رفته بودند ، مردمی (به ویژه بزرگسالان ) که فقط برای گفتگو و نقل اخبار به داخل کوچه ها آمده بودند ، کم کم حرکت کرده و بطور هماهنگ  شعار دادند و در کوچه ها اطراف به راه افتادند و با شعار ایرانی با غیرت حمایت حمایت ، مردم به خواب رفته را هم به کوچه ها کشانده
وناگهان در مدت کمتر از 1 ساعتا تقریبا تمام ساکنین محله در کوچه ها و خیابانها بودند . با همه اعضای خانواده اشان و حرکتشان را در همان خیابانها و کوچه های محله تا 3 صبح ادامه دادند
و این وقتی بود که نیروهای کلافه شده گارد که دیگر کنترل شهر از دستشان خارج شده بود در دسته های 10 نفره و تحت فرماندهی یک موتور سیکت با 2 نفر لباس شخصی وحشیانه به محله ها هم حمله کرده و حتی شاهد آن بودم که با پرتاب پاره آجر شیشه های منازلی که چراغشان روشن بود ترس و وحشت ایجاد می کردند . در نهایت با سر و صدای پر هیبت موتور سواران لباس شخصی در کوچه ها  خیابانها ی محله مردم به خانه ها بازگشتند . با این شعار که فردا دوباره میایم .

برخی شعارها که در حافظه ام مانده :   
مرگ بر دیکتاتور
محمود برو گمشو
توپ  تانک بسیجی دیگر اثر ندارد
آزادی اندیشه با ریشم و پشم نمیشه
دیکتاتور کوتوله
احمدی خیانت می کنه رهبر حمایت می کنه
موسوی موسوی رای من و پس بگیر
موسوی ، خاتمی ، حمایتت می کنیم
می جنگم ، می میرم رایمو پس می گیرم
جمهوری قلابی نمی خوایم نمی خوایم
نترسیم نترسیم ما همه با هم هستیم
سرود یار دبستانی من
سرود ای ایران
چیتوز درش وا شده احمدی پیدا شده
حکومت هسته ای نمی خوایم نمی خوایم
ایرانی با غیرت حمایت حمایت
گفته بودم اگر تقلب بشه ایران قیامت میشه
مرگ بر دولت مردم فریب
دروغگو ، دروغگو ...
ایرانی به پا خیز ، ایران فلسطین شده
مرگ بر استبداد
......

این همه گفتم ؛ ولی با این همه کتاب و مقاله که در باب خیزشهای مردمی خوانده بودم ، وصف آنچه این روزها می بینم نشدنی است  . راستی چطور مردم بدون رهبر و بدون هماهنگی قبلی از خانه هاشان به کوچه ها آمده امواج اینچنینی با شعارهایی پر مغز و پر شعور و هماهنگ با وضع موجود آفریدند و سر می دهند ؟!

 ایران آبستن یک حادثه ی تاریخی است و حسم به من میگوید دوران گزار سرانجام حتی  برای تمدن ایران شروع شده . نمی دانم ، نگرانم آیا ما مردم ایران به آن حد از بلوغ و پختگی رسیده ایم که با عبرت از تاریخ ، پرهیز ا خشونت و کمترین هزینه از این گذار عبور کنیم و سابقه ی 100 سال مبارزه ، آزادی خواهی و اشتباه را سرانجام به نتیجه ی مطلوب برسانیم . وجودم سرشار از شوق ، غم و نگرانی و امید است . امید و بیم برای سرنوشت ایران و راه دشواری که به گمانم روزهای سختی خواهد داشت . ایزد نگهبان و نگهدار ایران باشد . 

24 خرداد 88 . ساعت 4 بامداد 


ویدیوهای منتشر نشده را از این پس در همین وبلاگ و یوتوب منتشر میکنم .

مجموعه ای از ویدیوهایی از تمام ماجراهای پس از کودتای انتخاباتی خرداد 88 که تاکنون منتشر نشده  .
به مناسبت سالروز "شروع یک پایان "  22 خرداد . اولین و کوتاهترین قسمت تقدیم همه .

۱۳۹۰ خرداد ۱۱, چهارشنبه

توپ تانک فشفشه ؛ خامنه ای .......دقت کن !

آقای خاتمی من از شما عذر میخوام ولی شما هم دقت کن ! شما هم از طرف من از آغای اوزما عذرخواهی کن که ما هنوز زنده ایم و نفس می کشیم ! شرمندشون شدیم !
نفسم گرفته .... دلم یک گوله آتیشه ...
بخدا زندگی اینطوری مفت نمی ارزه . هنوز کابوس شهدایی که جلو چشمم تو خیابونا پرپر میزدن تموم نشده ، خبر بد پشت خبر بد .....
چند نفر دیگه باید کشته بشن ؟! چند نفر دیگه باید تو زندانها شکنجه بشن ؟! چند نفر دیگه بید تبعید و آواره بشن ؟! چند سال دیگه باید منافع مملکت دود بشه بره هوا ؟! چند تا همسایه ی دیگه باید از گرسنگی و نداری یا بمیرن ، یا خونه به دوش بشن ، یا ؟! چند تا جوون دیگه باید از اعتیاد بسوزن ؟! چند دختر دیگه باید به فاحشگی بیافتن ؟! چند مادر دیگه باید سیاهپوش بشه ؟! چند تا دروغ دیگه لازمه تا ایران ویران بشه ؟!
چند تا هاله ، چند تا ندا ، چند تا سهراب ، چند تا ؟؟
بگو رفیق ! چند تا دیگه مونده تا بیداری ما از این کابوس هولناک  ؟!