۱۳۹۱ خرداد ۲۴, چهارشنبه

سه سال بعد از خرداد 88 : آبستن بزنگاهی دیگر



سه سال گذشت . بر من که بسیار سخت . بر ایران و  بیشتر ایرانیان سه سال سخت و پر هزینه گذشت . 22خرداد 88 سرآغاز یک دوران جدید در تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران شد و به گمان من آغازی شد برای پایان نظامی که از یک انقلاب خونین و پر خطا برخواسته بود و میخواست آرمان شهر آزادی و آبادی و اخلاق را برپا کرده  و به جهان هم صادر کند !
جدای از آن  این روز برای زندگی شخصی بسیاری هم تبدیل به روز تغییر سرنوشتشان  شد . زندگی هایی از هم پاشید ، خانواده هایی داغدار شدند و برخی دربه در  جستجوی فرزندانشان یا فرصتی برای ملاقاتشان در بند ، بسیاری چاره ای جز تبعید و کوچ ناخواسته و غربت نشینی و هزار مصیبتش نیافتند . بسیاری در پشت میله ها آمال و آینده شان را تباه شده یافتند . ابعاد وعمق تاثیری که 22 خرداد 88 بر فرد فرد ما بر جای گذاشته ( و خواهد گذاشت ) بسی گسترده است و هنوز هم غیر قابل محاسبه . اما تاریخ مشغول تماشاست و این تجربیات را ثبت می کند و روزی به قلم و دوربین فرهیختگانی از زوایای گوناگون روایت خواهد شد .
به روال دوسال گذشته خواستم به مرور رویدادهای حیرت انگیز 22 و 23 خرداد برای مشارکت با شما در یادآوری آن روزهای تلخ و شیرین بپردازم چرا که به گمانم آن شور و شعور و عملگرایی  و همبستگی اجتماعی بی نظیر بایستی پاس داشته شود و محفوظ بماند که سخت بدان نیازمندیم . اندیشیدم چه بهتر خیال را  به ده سال بعد پرتاب  کنم و این روزها را از دید همان تاریخ تماشاگر وبی قضاوت نظاره کنم . ولی زمان مقوله ی عجیبی است . گویی 10 سال پیشتر و پستر ازخرداد 88 همبستر تاریخی اند با آموزه هایی گران قدر . می خواهم از نگاه ده سال بعد آنجور به خرداد 88 بنگرم که خرداد88 به وقایع خرداد 76 و تیر 78 نگریستم !
سال 76 دانشجو بودم و جوان و پرشور ، دیگران بسیاری همچون من در جستجوی تغییرواصلاح . به فهم خود دست به کار شده بودیم تا با حمایت و برکشیدن خاتمی فصلی نو درتاریخ بگشاییم . محاسبات تاریخی و سیاسی با توجه به وضع موجود آن زمان در ساختارسیاسی و حزبی  ،  جامعه ی در خواب فرو رفته و خسته از 20 سال جنگ و تحریم و سرکوب خونین مخالفان، تغییر را بسیارسخت و شاید نا ممکن می نمود . ولی نیروی امید همیشه معجزه می کند . شور جوانیِ نسلی تازه قد کشیده و مدعی ،  با شعور وپختگی و تجربه هایی که سالها مبارزه و کشاکش سیاسی در مغز استخوان جامعه ی روشنفکری ایران فرو کرده بود  پیوندی شیرین یافت .حالا می شود فهمید که همان موقع هم شکافی فلسفی و فکری میان   انقلابیون 57 و سردمداران حاکم پدید آمده بود و ازسوی دیگر شکاف حاصل از دوران پسا خمینی میان مردم و حکومت عمیق تر شده بوده .اشتباه محاسباتی حکومت مطلقه نیز علاوه شد تا همه ی فعالیتها در فضای این شکافها کارگر بیافتد و فصل جدیدی در تاریخ سیاسی فراهم آورد . خوب به خاطر داریم که چه ناباورانه موج بزرگی از مردم برای تغییر بلند شد و  اشکهای شوقی که روز دوم خرداد 76 از چشمانمان جاری کرد . شاید بسیاری هنوز بر توهم توطئه پای میفشارند و آن را یک برنامه ی ازپیش تعیین شده برای تخلیه ی فشار جامعه می دانند . به گمانم حتی اگر اندکی هم این نظریه اعتبار داشته باشد ، دوم خرداد و حضور همگانی مردم که حاصل از فعالیت شبکه های اجتماعی روشنفکری در فضای خطاهای حکومت تمامیت خواه بود بسیار محاسبات راتغییر داد . آنچه کارگر افتاده بود نیروی امید بود که بر تمام موانع  محاسبات و فرضیه ها و حقایق برتری یافت .

پس از آن تمامی معادلات سیاسی و اجتماعی به شکل گسترده ای تغییر یافت و هردوطرف ( حکومت ، معترضان و مخالفان ) به سرعت خود را با فضا و معادلات تازه هماهنگ کردند و در این فضای تازه نبردها ادامه یافت و وقایع بسیاری رخ داد که حتی چند سال قبل از آن به هیچ وجه قابل پیش بینی نبود و هر واقعه محکی میشد برای حکومت ، جامعه ی روشنفکری ، جریان های فکری و سیاسی و حتی جامعه ی عوام . حاکمیت چهره ی خشن وتمامیت خواه خود را عیان تر کرد و شکافهای درون حکومتی عمیق تر و کشدار تر شد وجامعه به سرعت فاصله اش  با حاکمیت را با مطالبات انباشته شده ی خود پر می کردو پیگیری آنها را از دولت خاتمی انتظار داشت . در این میان هر دوطرف خطاهای تاریخی خود را تکرارمی کردند و تجربه های تلخ و شیرین تازه ای هم به انبان تاریخ مبارزات مدنی  ایرانیان افزوده می شد و همه در آن سهیم بودیم .
تیر ماه 78 کار به جایی رسید که شکافها قابل دوام نبودند . سیر تند حوادث و وقایع در فضای تازه ی سیاسی همه چیز را برای رویارویی آماده کرد . شور و غرورپیروزی 76 و تجربیات پس از آن فضای فکری من و بسیاری دیگر را رادیکال تر و تندروترکرده بود و با وجود همه ی کتکهایی که در مراسم گوناگون از گروههای فشار - که به سرعت توسط حاکمیت تقویت و تجهیز میشدند -  می خوردیم مبارزه و مدارا را هم فرا می گرفتیم و راسخ تر می شدیم . سرانجام برای نخستین بار پس از بیست و چند سال عمر جمهوری اسلامی به ناچار رویارویی به  خیابانها کشید و اولین راهپیمایی های ضد حکومتی یا اعتراضی به راه افتاد و تا بیخ گوش بیت رهبری ادامه یافت . جریان های سیاسی اصلاح طلب و به ویژه  جامعه ی روشنفکری ودانشگاهی هزینه ی سنگینی پرداخت و به شدت سرکوب شد . در زندان زیر فشار شکنجه وپرونده سازی ، چهره ی دیگری از حکومتی که قصد اصلاحش با کمترین هزینه را داشتیم به خوبی برایمان عیان شد و وقتی بیرون آمدیم و خاموشی جامعه و انفعال دولتی که آنهمه هزینه برایش داده بودیم را دیدیم ، تمام امیدهایمان نا امید شد  و معنای حقیقی هزینه و مبارزه برای تغییر قدرتی که ریشه هایش تا چاههای نفت و عمق ذهن بخشی از جامعه ی جهالت زده یا ترس زده  نفوذ کرده بود را درک کردیم .
این ناامیدی و بد بینی و عقب نشینی نسل پر شور جوان از یکسو ، خطاهای فاحش جامعه ی روشنفکری و سیاسی معترض و کم کاریها و اهمال های دولت اصلاحات ،  در کنار اپیدمی بی تفاوتی جامعه - که هر از گاهی ایرانیان را فرا میگیرد - از سوی دیگر در 4 سال بعد فضا را برای شکست اصلاحات توسط حاکمیت فراهم کرد و بستری شد برای شروع فصلی دردناک و پر هزینه در تاریخ سیاسی ایران . فضایی که از میانش در سال 84 پدیده ای هولناک ظهورکرد .  پدیده ای که نماد آن محمود احمدی نژاد شد و اینبار هم همه ی معادلات سیاسی و صف بندی ها به سرعت تغییر کرد و حاکمیت با چهره ای عریان تر به تسویه حساب با یاران پیشینش و تثبیت سیطره ی سرطانی اش برهمه ی ارکان اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و فرهنگی ایران پرداخت و همه ی آرزوها وهزینه های  برخواسته از یکصد سال مبارزات مدنی ایرانیان را به بند کشید . سیطره ای که بدون شک حکومت را از منظر استقرار وتثبیت سیاسی ، از  وضع پیش از خرداد 76بسیار محکم تر و قدرتمندتر کرد . گروههای معترض و مخالف درون حکومتی هم بطور کامل کنار زده شدند و امیدها برای اندک نفوذ در حاکمیت برای به تعادل کشیدن افراطهای پرهزینه اش از میان رفت و بدتر از آن نظامیان سپاهی و مزدوران حکومتی ، بی رقیب عرصه ی ثروت و حاکمیت را در دست گرفتند و مشت های آهنین خود را برای ایرانیان و جهانیان عیان کردند. وضع در سال 88 اینچنین بود و تغییر و اصلاح حتی از آنچه پیش ازانتخابات 76 بود دورتر و ناممکن تر به نظر می رسید .
اما بنگرید که چه شد .تجربه بار دیگر نشانمان داد که که حقیقت همواره در میان سخت ترین شرایط ، و نور در تاریکترین سیاهی ها راه خود را می گشایند و تنها راه برکشیدن آنها امید است .

نسلی که در فضای پس از خرداد 76 با حضور فعال در عرصه ی اجتماعی و سیاسی تجربیات بسیار اندوخته  بود مسئولانه  قهر خود را کنار گذاشت و اینک با درک شرایط حساس کشور و با شعور و تجربه ای عمیق تر از حقایق جامعه و سیاست ، در کنار نسل جوان و  پر شور تازه وارد شده به عرصه ی اجتماعی - که به درستی پرچم  زندگی خواهی را در برابر حکومت مرگ طلب افراشته - قرار گرفت و جامعه ی روشنفکری و فرهیختگان و سیاست مداران عملگرای اصلاح طلب هم با انبوهی از تجربه و دانش با آگاهی از  عواقب خطرناک وضع موجود برای آینده ی ایران  ، تضارب افکار و تکثر را پذیرفت و اختلاف ها راکنار نهاد و به حمایت آمد و این پیوند خجسته موج بلند دیگری پدید آورد که در فضای شکافهای عمیق تر شده ی درون حاکمیتِ به ظاهر قدرتمند به راه افتاد و نقطه ی عطف دیگری در آینده ی سیاسی و اجتماعی ایران پدید آورد .
 حاصل آن کمپینی شد که بدون تردید در تاریخ ایران سابقه نداشت. نبوغ و تجربه و شور و فرهیختگی با امید و تلاش به هم آمیخت و موج سبزی به راه انداخت که در آستانه ی بهار 88 همه جا را فرا می گرفت و در خرداد ماه طوفان آرام ولی قدرتمندی شد که حاکمیت را به وحشت انداخت و وادار به خطاهایی کرد که پرده ازچهره ی حقیقی آن -و اینبار برای عموم مردم ایران - فرو کشید . چهره ی یک دیکتاتوری تمام عیار ایدئولوژیک و فاشیستی که با نقابهای فریبنده و کاریکاتوری از دموکراسی واسلام پوشانده شده . این موج سر ایستادن نداشت . منفعل نماند و با وجود همه تهدیدها و خطرها راسخ تر شده بود . خشم خود را با فرهیختگی و نبوغ و بلوغ لجام زد و  به سراسر کشور گسترده شد و پیام آگاهی و امید را به همه جا رسانید. از مرزها برون رفت و چشم جهان را به حقیقت خواست مردمان ایران گشود.
امروز سومین سالگرد 23 خرداد است . روزی که فاز کودتای انتخاباتی به پایان رسید و فازکودتای نظامی کلید خورد . روزی که اولین امواج مردم بهت زده و خشمگین در خیابانهای تهران بی هیچ برنامه ریزی قبلی  بهم پیوست وپس از سالها طعم شیرین اتحاد در میان تلخی ها را به کام همگان نشانید  . معنای حقیقی مردم را در خیابانها می شد دید وشناخت  . مردمی که با وجود خشم و بهتشان میدانستند  راه آزادی و تمدن از هم جدا نیست .که این راه  نه از سکوت و خانه نشینی میگذرد و نه از خشونت و اسلحه  ، و درسهای پدرانشان را چه خوب آموخته بودند . من امروز و 25 تا 28 خرداد را خوب به یاد دارم که بسیاریمان از شوق حضور خیل مردم  در خیابان گریستیم . به خاطر آورده بودم که در ماجراهای 18 تیر و پس از آن  در خیابان چه تنها بودیم ( از 5 تا 30 هزار نفرشاید ! ) و چه در غربت و سکوت و بی خبری جامعه زیر  فشار سلول و شکنجه و نا امیدی خرد شده بودیم .
باورم کنید ! به خواب هم نمیشد دید  که 10 سال بعد در همان خیابانها میلیونها نفر با آن تمدن و نظم یک فریاد سر بدهند   ، حتی در سکوتشان  ! 
افسوس که این روزها باز به مدار اشتباهات تاریخی مان باز گشته ایم وهمان کاری را می کنیم که حاکمیت تمامیت خواه ثروت و فرصتهای ملی را صرف آن می کند : کشتن امید و اعتماد در میانه ی مردم !  امید واعتماد در جامعه نباشد همه چیزش به راحتی از کف می رود .  و ترس ، تیر خلاص بر جامعه است .  ترس از گلوله ، ترس از زندان ، ترس از هزینه ،ترس از تغییر و اینکه بعدش چه خواهد شد ... با وجود لزوم هوشیاری و وجوب کم هزینه بودن هر حرکتی ترسها را دور باید ریخت . جایزه ی ترس آزادی و پیشرفت نیست .
ما ایرانیان هرگاه از تجربت های تاریخی مان درس گرفته و با پرهیز از خطاهایش نبوغ و همبستگی امان را بکار بسته ایم تحولات شگرف و ناممکنی را ممکن کرده ایم وخرداد 88 اینچنین شد . راهی که از خرداد 88 تا کنون آمده ایم بی خطا نبوده ولی  بدون شک پیروزیها و درسهای بزرگی نیزداشته که بر همه ی ماست که پاسدارشان باشیم و آنها را بکار بندیم .

مدرس ،شاه ، مصدق ، بختیار ، خمینی ، بازرگان ، بنی صدر ، خاتمی ، موسوی ...نامها آمده اند و رفته اند و آنچه آنان را ماندگاری داده نیرویی است که مردم از سرخرد یا بی خردی جمعی برای گذر از بزنگاههای حساس تاریخی پشت آنها نهاده یا ننهادهاند ( مثال دکتر مصدق و بختیار  ) . تاریخ در هر چند دهه عصاره ی  عقاید ، عادتها و باورهای نسلی از یک ملت را در چهره های نمادینی به عنوان فرصت یا تهدید  در برابرشان می گذارد . بر ماست که از تاریخمان درس بگیریم و فرصتها را و نخبگانمان را پاس بداریم . از چهره هامان بت نسازیم و فرصتهامان را هم هدر ندهیم .
خرداد 88 بار دیگر زندگی ام را دگرگون کرد و باز هم هزینه دادم تا ایمانم به امید راسخ تر شود . گذشته را به دید خود کوتاه به قلم کشیدم تا این را بگویم :  خرداد76 و  تیر 78 بسترهای رخدادهای  88 شدند .
راه تاریخ به دست من و شما از این بزنگاهها عبور کرده و می کند و می شود سرنوشتمان  . خرداد 88 هم آبستن  بزنگاه بعدی است و با شرایط بس دشوارو پر هزینه ای  که بر سرزمینمان می رود این بزنگاه دیریا زود فرا می رسد و ما مسئول و ناچار خواهیم بود این زنجیره ی  تجربه و تلاش و هزینه را تکمیل کنیم و به سرانجامی نیک برسانیم . این در اختیار من و شماست که از درسها ، دردها و خطاهای88  به سوی بزنگاه بعدی جریانی بیافرینیم  که مایه ی افتخار نسلمان  باشد یا مانند سکوت 28 مرداد و خروش بهمن 57مایه ی سرافکندگی ...
این نبشته را به یاد تمامی کسانی تمام می کنم که در روزهای شیرین خرداد 88 وپس از آن در کنارمان در خیابانها بودند یا با افکار و تجربیات و تلاشهاشان راهمان را سبزتر کردند و لی اینک در کنج سلولها بهترین روزهای زندگی شان حرام یک تجربه ی تاریخی دیگر برای ایران می شود .

 یادشان و یاد پرندگان سبز گرامی